کاملترین مجموعه فرهنگ لغت کوچه بازاری فارسی قسمت پانزدهم

آفتاب به آفتاب(هر روز)

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

چرکو-آدم کثیف

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

آزگار(زمان دراز)

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

دست کردن-دست فرو بردن

ریشو-دارای ریش بلند

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
تیر در کردن-تیراندازی کردن

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

درز گرفته-کوتاه کرده
آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

ذوق زده-بسیار خوش حال

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

تُف کار-بچه باز

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

چلو-برنج آب کشیده

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

توپ در کردن-توپ انداختن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

تنگ بودن وقت-دیر شدن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
حَب-قرص

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

 

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

خدا-بسیار زیاد-فراوان

پا به پا شدن-تردید داشتن

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

چنار عباس علی-متلک بد

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

ریغ-مواد درون امعا و احشا

دیر چسب-دیر آشنا

حضوری-رو در رو

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
رج کردن-رج بستن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

 

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

 

ریغ-مواد درون امعا و احشا

بغداد آباد-شکم سیر

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

پشه زدن-نیش زدن پشه

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

آب تاختن-پیشاب کردن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

خنک کردن-سرد کردن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

جامه شور-رختشوی

 

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

دوخت و دوز-خیاطی

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

برادر زاده-فرزند برادر

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

آب نخوردن-درنگ نکردن

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

در دست-آماده-حاضر

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

 
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
 

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

 

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

آمده(شوخی و لطیفه)

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

چوب سیگار-نی سیگار

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

تر و فرز-چست و چابک
خاکروبه ای-سپور-آشغالی

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

 
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

پِی-دنبال

راستکی-واقعی

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

انسان بودن-شریف و درست بودن

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

 

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

 

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

پر افاده-متکبر-مغرور

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

توپ در کردن-توپ انداختن

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

از زبان افتادن(لال شدن)

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

حهاز-کشتی بزرگ

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

 

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

 

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
آهو چشم-معشوق-شاهد

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

 
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

زبیل-آشغال-زباله

راحتی-دمپایی
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

دهنه سرخود-بی بند و بار

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

 

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

حرف گوش کن-حرف شنو

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

چشه ؟-او را چه شده ؟

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

پیش ِ پا-جلوی رو

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

چیز فهم-عاقل و فهمیده

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

خنکای صبح-سحرگاه

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

ز ِله-ستوه-عجز

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

چی-چه-چیز

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

بازداشتگاه-زندان موقت

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

 

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

بالا آوردن-استفراغ کردن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

 

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

 

پیه آوردن-چاق شدن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

دوا درمان-مداوا-معالجه

دهنه سرخود-بی بند و بار

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

جاهل پسند-چیزی که جوان

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

چشم دریده-خیره-درآمده

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

باجه-جای بلیت فروشی

حظ کردن-لذت بردن
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

چشم خوردن-نظر خوردن

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

(به زبان کودکان) زخم شدن

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

چک و چیل-لب و لوچه

ابرو انداختن-ابرو آمدن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

بی تفاوت-بی اعتنا

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

دل کسی آمدن-دل آمدن
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

 

از ته دل(از سر صدق و صفا)

حشل-خطر

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

چو-شایعه

 

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

دق مرگ-دق کش

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

حق الزحمه-دستمزد

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

 

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

راحت کردن-کشتن

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

دود گرفتن-پُک زدن

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

مطلب دیگر :
سئو سایت در کرج

 

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

 
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

 
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

حق شناس-سپاس گزار

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

دل و دماغ-دل و حوصله

دست علی به همراه-علی یارت باد

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

باد خوردن-هوا خوردن

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

تِر زدن-خراب کردن کار

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

دان-دانه-چینه

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

پینه کردن- پینه بستن

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

پینه زدن-وصله کردن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

ادا اصول-ادا اطوار

پوست کنده-رک و بی پرده

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

 

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

جهود ی-هودی-مقتصد

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

پس رفتن-عقب رفتن

 

خلاف-جرم

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

ادرار کوچک-شاش

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

جلز و ولز-سوز و گداز

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

باد گرفتن-مغرور شدن

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
 

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

 

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

 

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

حق شناس-سپاس گزار

 

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

چرند گو-یاوه گو

تا-توانایی

خال مَخال-خال خال

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

خربان-صاحب خر-خرکچی

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

اجباری-خدمت سربازی

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

زیر جلی-پنهانی-آهسته

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

 

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

خنگ خدا-نادان و کودن

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

روغن زرد-روغن حیوانی

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

رشوه گیر-رشوه خوار

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

اُتُل-شکم-اتوموبیل

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

حق دادن-تایید کردن

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

بی معنی- بیخود

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

دست پیش-گدا

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

حاملگی-آبستنی

چار چشم-کسی مه عینک می زند

 

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

 

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

حبه کردن-دانه دانه کردن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

خبر داغ-خبر بسیار مهم

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

دو کرپا-چمباتمه

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

احدالناس-کسی-فردی

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

بفرما زدن-تعارف کردن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

این خاکدان(دنیا)

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

پیسی-بد رفتاری-آزار

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

دام پزشک-پزشک حیوانات

جز و ولز-نگا. جز و وز

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

انسان بودن(شریف و درست بودن)

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

دور دست-جایی دور

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

آواز دادن-خواستن

چوروک-چین و شکن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

زانویی-زانو

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

چلاق شده-نوعی نفرین است

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

 

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

چهار چوب-محدوده-قاب

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

خر زور-نیرومند-پرزور

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

باد گرفتن-مغرور شدن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

پشتک-پرش از پشت

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

از زبان افتادن-لال شدن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

خاک پاک-زادگاه

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

خیرات کردن-چیزی را

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

زانویی-زانو

تو پوزی-تو دهنی

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

پیش بها-بیعانه

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

تو دار-راز نگهدار

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

پُخت-هر نوبت از پختن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

آتشِ بسته(طلا)

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

 

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

 

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
 

راحت کردن-کشتن

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

 

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

تو در تو- تو به تو

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن