چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
آخرین تحویل(قیامت)
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
باد گرفتن-مغرور شدن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
باجی-خواهر-زن ناشناس
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
دخترینه-دختر-مونث
دک و پوز-دهان و لب و دندان
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
چشمه-نوع-قسم
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
باش !-نگاه کن-ببین
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
ریق زدن-ریغ زدن
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
دبنگ-احمق-کودن
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
تُف به دهن-حیرت زده
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
دیگ به سر-لو لو
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
زبان نفهم-کودن-بی شعور
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
پیش بینی کردن کار یا شخصی
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
خرده قرض-بدهی اندک
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
پیه آوردن-چاق شدن
درمانگاه-جای درمان بیمار
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
داداشی-برادر در زبان کودکان
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
بد گل-زشت-بد ترکیب
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
ابرو انداختن-ابرو آمدن
جگری-به رنگ جگر
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
تنبان درآر-بی حیا-دریده
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
پر و بال-امکان-فرصت
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
تته پته-لکنت زبان
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
دستکاری-دست بردن در چیزی
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
ار زبان کسی(از قول کسی)
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
دستی-به عمد-از روی تعمد
چو-شایعه
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
آروغ بیجا زدن-نابهجا سخنگفتن-نسنجیده کاری کردن
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
چک و چانه-کنایه از دهان
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
آبدار-سخت-شدید-سنگین
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
چنبره زدن-حلقه زدن
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
تک پران-زن نانجیب
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
جگرکی-جگر فروش
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
چین و خم-پیچ و تاب
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
دوخت و دوز-خیاطی
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
چرند-حرف پوچ و بی معنی
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
دَم نقد-آماده-حاضر
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
دهن-واحد آواز خواندن
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
حال کردن-لذت بردن
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
پا واکردن-به راه افتادن بچه
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
تن خواه-پول نقد-زر و مال
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
خش و خش-نگا. خش خش
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
بدک-نه چندان بد
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
زاچ-زائو
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
راست راستی-حقیقتن-واقعن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
پُرتابل-قابل حمل
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
باردار-آبستن-حامله
چشم زاغ-بی شرم
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
داداشی-برادر در زبان کودکان
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
احدالناس-کسی-فردی
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
تند و تیز- تند تیز
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
چقال-مهمل بقال
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
خنگ خدا-نادان و کودن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
حَب-قرص
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
رستم صولت-رستم در حمام
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
خلاف-جرم
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
خاکه-خرده ی هر چیزی
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
اشک کوه(یاقوت، لعل)
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
خرخاری-همدیگر را خاراندن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
اختر شمردن(شببیداری)
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
چشم و همچشمی-رقابت
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
تِر زدن-خراب کردن کار
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
حلق آویز-به دار کشیده
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
تند و تیز- تند تیز
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
بازرس-مامور بررسی و کنترل
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
جز زدن-ناله و زاری کردن
خیر مقدم-خوش آمد
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
جامه شور-رختشوی
بابا بزرگ-پدر بزرگ
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
ته ریش-ریش اندک
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
دود چراغ-کشیدن شیره
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
بلا نسبت-دور از جانب شما
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
آواز دادن-خواستن
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
اوضاع احوال(وضع و حال)
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
زیر سری-بالش-متکا
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
بند آمدن-متوقف شدن
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
بد قماش-بد جنس-خبیث
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
رستم صولت-رستم در حمام
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
دیر کرد-تاخیر-تعویق
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
پاتوغ-محل گرد آمدن
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
پس افتاده-بچه ی کسی
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
داداشی-برادر در زبان کودکان
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
ادرار بزرگ(مدفوع)
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
انگشتر پا-چیز بیارزش
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
جلز-نگا. جز
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
خیز-ورم-آماس
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
آب سیر-جانور خوشرفتار
جهود ی-هودی-مقتصد
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
جاهل-جوان-نادان
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
جای پا-اثر-نشانه-رد
دو جین-دوازده تا
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
حاشیه دار-کناره دار
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
چَه چَه-صدای بلبل
ریغ-مواد درون امعا و احشا
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
امن و امان(بدون بیم و هراس)
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
زبان گز-چیز تند و تیز
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به دست آوردن)
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
خنکای صبح-سحرگاه
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
دست باف-بافته با دست
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
چشم انداختن-نگاه کردن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
خصوصی-مقابل عمومی
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
پا به فرار گذاشتن-گریختن
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
چس خوری-خست-بخل
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
دومندش-دوم از آن
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
باد خوردن-هوا خوردن
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
پنزر- پندر
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
چپری آمدن-زود آمدن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
خال-نقطه ی سیاه-لکه
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
چلک بازی-بازی الک دولک
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
درد دل-غم و اندوه درونی
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
زیر شلواری-زیر جامه
باد خوردن-هوا خوردن
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
ریختن مو-سخت وحشت کردن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
اهل آن کار (کار بد)
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
ژوری-هیئت داوران
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
ته نشین شدن-رسوب کردن
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
تپه ماهور-زمین ناهموار
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
ذوق زده-بسیار خوش حال
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
پوست پیازی-نازک و بی دوام
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
زیر لبی-زیر زبانی
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان