چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
ژوکر-آدم همه فن حریف
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
باب-مرسوم-معمول
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
آفتابزردی(غروب آفتاب)
پیش کردن-راندن به جلو
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
پامال شدن-از بین رفتن
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
خر زور-نیرومند-پرزور
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
خارج از حد-بیش از اندازه
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
جاده کوبی-راه صاف کردن
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
تا-لنگه-همتا
خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
خُردینه-بچه ی خردسال
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
خرج و برج-خرج و متعلقات آن
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
پیشاب-ادرار
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
چروک-چین و شکن
پیش ِ پا-جلوی رو
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
د ِ-زود باش!
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
بند-ریسمان-طناب-رشته
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
حقه زدن-فریب دادن
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
روان کردن-از بر کردن
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
جان جان-معشوق-محبوب
چای کاری-کشت و زرع چای
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
دست کج-نامطمئن-دزد
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
پیشی-گربه در زبان کودکان
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
از زورِ-از شدت-از بسیاری
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
بفرما زدن-تعارف کردن
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
پابوس-زیارت
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
پوست کنده-رک و بی پرده
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
رد پا-جای پا-اثر
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
خرده خرجی-خرج های اندک
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
پا برهنه-بدون کفش
حق شناسی-سپاس گزاری
آب تاختن(پیشاب کردن)
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن
دله-ظرف حلبی
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
چُغُل-سخن چین
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
ازدسترفته(عاشق)
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
خُردینه-بچه ی خردسال
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
به حق پیوستن-مردن
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
پیش کردن گربه-راندن گربه
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
دست دوم-کار کرده-مستعمل
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
تپل مپل-چاق و چله
از جنس چیزی بودن
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
زانویی-زانو
زرت و زورت-زرت و پرت
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
چشم زهره-ترس
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
دست دوم-کار کرده-مستعمل
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
خال-نقطه ی سیاه-لکه
دور برد-دارای برد زیاد
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
دیگ به سر-لو لو
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
پلاسیده-پژمرده-چروکیده
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
چاچول-حقه باز-شارلاتان
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
ته دار-پایه دار
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
پیله-مو
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
پُکیدن-ترکیدن
خنگ-نادان-ابله-کودن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
بدلی-تقلبی-جنس بد
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
اجاق(دودمان)
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
ریشو-دارای ریش بلند
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
ار زبان کسی-از قول کسی
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
دوا درمان-مداوا-معالجه
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
چین و چوروک-چین و شکن
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
چِخی-سگ
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
به باد دادن- باد دادن
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
خانم-زن بدکاره-هرزه
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
ته نشین شدن-رسوب کردن
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
به حساب-مثلا-یعنی
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
به خط کردن-به صف کشیدن
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
آمده(شوخی و لطیفه)
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
داو-نوبت بازی
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
آواز شدن(شهره شدن)
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
خاطره-یادگار
به هم زدن-قطع رابطه کردن
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
اکبیری-زشت-بیریخت
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
چار طاق-به طور کامل
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
حضوری-رو در رو
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
دو دستی-با هر دو دست
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
خرمن-انبوه و پرپشت
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
پُر توپ-خشمگین
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
پُخت کردن-پختن
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
اُتُل-شکم-اتوموبیل
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
حضرت عباسی-راست و درست
از زورِ-از شدت-از بسیاری
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
چشمداشت-توقع-انتظار
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
خاک بر سری-بی آبرویی
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
انگشتر پا-چیز بیارزش
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
پا سوخت-پا بد-بد شانس
آخرین تحویل(قیامت)
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
دست و بال-دور و بر-اطراف
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
جان کلام-اصل مطلب
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
ادا اصول-ادا اطوار
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
خروار-کنایه از مقدار زیاد
بوق سگ-بسیار دیر وقت
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
چَه چَه-صدای بلبل
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
رودرواسی-رودربایستی
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
جیره-سهم معین
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
آهوی خاور-آفتاب
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
دستی-به عمد-از روی تعمد
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
بی جا-نامناسب-بی مورد
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن
بابت-مورد-زمینه-موضوع
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
دور دست-جایی دور
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
جان جان-معشوق-محبوب
خرمن-انبوه و پرپشت
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
آب تاختن-پیشاب کردن
چانه لغی-راز داری نکردن
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
زیر جامه-زیر شلواری
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
دله دزدی-عمل دله دزد
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
جزغاله-سوخته-زغال شده
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
جگرک-نگا. جغور بغور
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
پیش کردن در-بستن در
پی گرفتن-دنبال کردن کار
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
جیش-ادرار در زبان کودکان
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
چراغ الله-نگا. چراغ
دوا قرمز-پرمنگنات
تریاکی-معتاد به تریاک
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
دقه-دقیقه
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
حرص و جوش-عصبانیت
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
آتشی(تندخو، زودخشم)
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
آهوی خاور-آفتاب
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
چرک و خون-چرک آلوده به خون
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
چروک انداختن-چین انداختن
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
چاشته بندی-ته بندی
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
دریافت-گرفتن-ادراک
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
چِخ کردن-راندن سگ
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
زمین گذاشتن سر-مردن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
زینه-پله
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
خواهر خوانده-دوست صمیمی
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
پایین دست-طرف پایین
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
جیش-ادرار در زبان کودکان
تنگ بودن وقت-دیر شدن
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
خوش لباس-نگا. خوش پوش
چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین
چرند اندر چرند-پرت و پلا
جیره بندی-سهم بندی
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
خدا به همراه-خدا خافظ
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
ار زبان کسی-از قول کسی
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
دان-دانه-چینه
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
راپرت-گزارش-خبر
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
رجاله-اراذل و اوباش
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
جُربزه-قدرت-توانایی
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
چنگولک-سست و ضعیف
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
جِر-اوقات تلخی-لج
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
بده اون دستت-آی زکی !
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
دل-معده
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
انگشتر پا(چیز بیارزش)
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به دست آوردن)
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
دندان تیز کردن-طمع کردن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
بَزک-آرایش-چسان فسان
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
پیش رس-زود رس
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
اجل معلق(مرگ ناگهانی)