کامل ترین مجموعه فرهنگ لغت مردم کوچه بازار مردم ایران قسمت دهم

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

دُنگ-سهم-حصه

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

زینه-پله

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

رشته فرنگی-ماکارونی

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

جاده کشیدن-راه درست کردن

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

خود را بستن-پول دار شدن

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
حجله خانه-اتاق شب زفاف

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

چار نعل-به سرعت-به تاخت

جن بو داده-نوعی دشنام است

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

پر روده-پرچانه-روده دراز
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

 

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
آب به چشم آمدن-طمع کردن
خواری و زاری-پریشان حالی

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

اوضاع احوال-وضع و حال

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

دو لبه-دارای لب کلفت

زرد گوش-بی رگ-ترسو

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

تاریخچه-تاریخ مختصر

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

خر آوردن-بدبخت شدن

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

جیک-صدا-آواز

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

چینه-دیوار گلی

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

در دست-آماده-حاضر
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

جمع و جور-منظم و مرتب

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

آی زرشک(آی زکی)

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

جفتک زن-لگد زن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

حق شناس-سپاس گزار

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

 

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

با محبت-زود جوش و مهربان

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
بغل پر کن-دختر یا زن چاق

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

پیش پیشکی-از پیش

خیط شدن-نگا. خیت شدن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

ازرق-چشم زاغ

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

جیره-سهم معین

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

چیلک دان-چینه دان

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

خیس کردن-ادرار کردن به خود

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

زیر پوش-جامه ی زیرین

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

چشم و همچشمی-رقابت

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

دو لبه-دارای لب کلفت

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

 

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

 

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

 

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

چِخه-نگا. چِخ

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

دور از شما ب-لانسبت

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

آب آتش مزاج(می سرخ)

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

 

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

رو انداز-لحاف

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

 

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

تراشیده شدن-لاغر شدن

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

درگذشت-مرگ

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

دست اول-نو و تازه

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

تار-از محلی راندن

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

جای سفت-وضعیت سخت

 

به چشم-اطاعت می شود

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

پشم و پیله-ریش

خاکی-فروتن و متواضع

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

چنگول زدن-پنجه زدن

 

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

خوش بنیه-سالم و قوی

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

 

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

چهار دستی-فراوانی

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

 

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

دیالله-زود باش دیگه !

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

داش-لوطی-مشدی

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

زار زار-گریه ی شدید

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

دلسردی-ناامیدی-یاس

 
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

مطلب دیگر :
خلاصه کتاب موفقیت

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

پاشیر-گودال پای شیر آب

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

خپله-چاق و کوتاه قد

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

اوضاع احوال(وضع و حال)

آمده(شوخی و لطیفه)

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

تک و تا-جنب و جوش

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

تعریفی-قابل توجه-عالی

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

اجابت کردن معده-قضای حاجت

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

 

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

 

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

 

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

دماغ چاقی-احوال پرسی

 
چراغان-جشن و سرور پر چراغ

این خاکدان(دنیا)

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

دو دستی-با هر دو دست

 

تریت- تلیت

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

دست آموز کردن-تربیت کردن

دَم نقد-آماده-حاضر

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

خاکه-خرده ی هر چیزی

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

دوخت و دوز-خیاطی

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

پارو-زن پیر

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه
 

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
حدمتکار-مستخدم

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

آزگار(زمان دراز)

رم کردن-رمیدن-گریختن

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

پیشنهاد-طرح

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

 

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

بزرگداشت-احترام-تکریم

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
 

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

 

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

خر بی یال و دم-احمق-نادان

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

حلال وار-به صورت حلال
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
آبِ سیاه-نیمه کوری

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

بی فکر-لاابالی-بی قید

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

زیر شلواری-زیر جامه
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

فرسوده و خراب شدن

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

خدا به رد-در پناه خدا

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

بی قواره-بد شکل

جاکش-پا انداز-دلال محبت

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
چوب خوردن-تنبیه شدن

احدالناس-کسی-فردی

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

ذِله شدن-ذله آمدن

 

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

دست و بال-دور و بر-اطراف

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

دل قرصی-اطمینان

 

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

خفه خون-خفقان

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

 
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

جان جان-معشوق-محبوب

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

آواز شدن-شهره شدن

زاق-چشم زاغ چشم

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 

بر ملا شدن-آشکار گشتن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

 
آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

آکِله(جذام، زن سلیطه)

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

جاشو-باربر

 

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

این خاکدان-دنیا

جهود ی-هودی-مقتصد

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

ادا اصول(ادا اطوار)

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

چوق-چوب-تومان

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

دخالت کردن-در آمدن در کاری

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

زبان در قفا-زبان پس قفا

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

بازار کوفه- بازار شام

جامه شور-رختشوی
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

زبان پس قفا-نوعی گل است

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

 

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

راه راه-دارای خطوط موازی

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

خوره-جذام-آکله

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

بی همه کس-بی پدر و مادر

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

روغن داغ-روغن گداخته

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

اختر شمردن(شب‌بیداری)

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

 
 

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

 

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

دمدمی مزاج-دمدمی

پخته-با تجربه-دنیا دیده

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

جان جان-معشوق-محبوب
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

جیک-صدا-آواز

چِخی-سگ

زُل زدن-خیره نگاه کردن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

 

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

آخرین تحویل(قیامت)

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

اَتَر زدن(فال بد زدن)
 

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

تلخه-تریاک-سوخته

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
آخش درآمدن(از درد نالیدن)

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

بدلی-تقلبی-جنس بد

 

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

برزخ شدن-ناراحت شدن

خال مَخال-خال خال

خاک بر سری-بی آبرویی

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

جاگرم کردن-در جایی ماندن

حساب کردن-پرداختن خرج

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
پشمالو-دارای موهای بسیار
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

پکاندن-ترکاندن

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

پیش ِ پا-جلوی رو

جسته دوزی-نوعی دوختن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب