چنگک شدن-چنگ شدن
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
چاقالو-چاق-فربه
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
استخواندار(محکم، بااراده)
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
دست خوش !-آفرین
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
حجله خانه-اتاق شب زفاف
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
حلال واری-نگا. خلال وار
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
چس خور-آدم خسیس-بخیل
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
چشم و ابرو-زیبایی چهره
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
پِشک-نرمی و پرده های بینی
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
زیر آبی-زیرآبکی
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
داو-نوبت بازی
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
راپرت-گزارش-خبر
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
آینهی زانو-برآمدگی زانو
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
چِل-خل و دیوانه
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
با کسی بحث و مجادله کردن
روی چشم-اطاعت می شود !
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
چار راه-محل تقاطع دو راه
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن
بفرما زدن-تعارف کردن
آکَل(آقای کربلایی)
ذِله شدن-ذله آمدن
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
زالو-آدم سمج
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
جانور-کرم شکم و معده
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
خاله خرسه-دوست نادان
خیر مقدم-خوش آمد
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
چغندر پخته-لبو
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
چین و خم-پیچ و تاب
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
خاک پاک-زادگاه
آتشِ بسته(طلا)
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
آب به چشم آمدن-طمع کردن
جن زده-دیوانه
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
پا بَد-بد قدم
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
خم شدن-دولا شدن
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
ترش کردن-عصبانی شدن
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
روان کردن-از بر کردن
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
پادگان-سربازخانه
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
دست پاک-درستکار
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
در دار-دارای سرپوش
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
باهاس-باید-بایست
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
حبه کردن-دانه دانه کردن
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
دلسردی-ناامیدی-یاس
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
حلال واری-نگا. خلال وار
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
جهیزیه-نگا. جهیز
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
چِککی-فوری-به سرعت
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
خنگ خدا-نادان و کودن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
خبر-گزارش رویداد
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
بر پا شدن-ایجاد شدن
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
حظ کردن-لذت بردن
دست کردن-دست فرو بردن
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
دست علی به همراه-علی یارت باد
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
چاره-درمان
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
باربند-جای نهادن و بستن بار
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
راه اندازی-راه انداختن
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
به هم زدن-قطع رابطه کردن
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
خاله خرسه-دوست نادان
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
افتادگی-پریشانی-احتیاج
جزاندن-آزار و اذیت کردن
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
دو رگه-از دو نژاد محتلف
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
تر دست-ماهر-شعبده باز
پُف-فوت-ورم-آماس
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن
اختر شمردن-شببیداری
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
خوشایند-مطبوع-پسندیده
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
ریق زدن-ریغ زدن
دق مرگ-دق کش
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
دست علی به همراه-علی یارت باد
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
راستکی-واقعی
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
زیر شلواری-زیر جامه
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
پس کشیدن-به عقب کشیدن
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
بالا آوردن-استفراغ کردن
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
تنگاب آمدن-به جان آمدن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
تخت سینه-وسط سینه
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
باب-مرسوم-معمول
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
دولت منزل-دولت سرا
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
دختر بچه-دختر کم سن و سال
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
دزد زده-سرقت شده
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
خارج از حد-بیش از اندازه
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
پر گو- پر چانه
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
خوش خوراک-نگا. خوش خور
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
خرس-چاق و درشت-تنومند
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
خواربار-ارزاق-خوراک
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
دیر فهم-کند ذهن-کودن
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
تیز بزی-فورن-بی درنگ
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
دماغ چاقی-احوال پرسی
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
دق کردن-از غصه مردن
دندان عاریه-دندان مصنوعی
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
جور به جور-نگا. جوراجور
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
چال-گودی-حفره
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
دندان تیز کردن-طمع کردن
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
آخش درآمدن-از درد نالیدن
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
تو دوزی-دوختن از درون
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
آینهی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)
رد پا-جای پا-اثر
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
اشک خنک(گریهی ساختگی)
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
چرند-حرف پوچ و بی معنی
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
بَهمان-فلان
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
خدا به همراه-خدا خافظ
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
آفتاب به آفتاب(هر روز)
پشت سر هم-پیاپی متوالی
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
امن و امان(بدون بیم و هراس)
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
امن و امان(بدون بیم و هراس)
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
خرده قرض-بدهی اندک
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
اَتَر زدن(فال بد زدن)
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
چشم و ابرو-زیبایی چهره
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
زار زار-گریه ی شدید
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
دَدَر-بیرون-کوچه
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
آب نخوردن-درنگ نکردن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
جفتک زن-لگد زن
چین و چوروک-چین و شکن
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
تمام کردن-مردن
جَرّ-کشمکش دعوا
پا واکردن-به راه افتادن بچه
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
خارج از حد-بیش از اندازه
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
دُنگی-دانگی
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
بی تفاوت-بی اعتنا
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
بالینی-کلینیکی
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
درق دروق-درق درق
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
ته خوار-بچه باز
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
برادر تنی-برادر حقیقی
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
جَخت-متضاد صبر
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
دماغ چاقی-احوال پرسی
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
چَکه-شوخ و بذله گو
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
چَکه-شوخ و بذله گو
آفتاب به آفتاب-هر روز
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
اُتُل-شکم-اتوموبیل
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
آبِ دندان(حریف ساده)
ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن
دلسرد-ناامید-مایوس
تار و مار-متفرق-پراکنده
آدم نچسب(کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند)
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
پکاندن-ترکاندن
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن