مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 256

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

راست رو-رو به رو-مقابل

البرز(بلندقامت، دلیر)

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

 

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

دسته پل-الک دولک

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

تت و پت-لکنت زبان
 

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

درد گرفتن دل از اسهال

باربند-جای نهادن و بستن بار
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

ز ِله-ستوه-عجز

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

چنار امام زاده صالح-متلک بد

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

آتشی شدن-از کوره در رفتن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

 

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

 

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

اشک کوه-یاقوت-لعل
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

برخورد-بهم خوردن-تصادف

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

 

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

ارزانی-بخشیدن-دادن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

تاب بازی-بازی کردن با تاب

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

پُر کار-فعال-با پشتکار

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

دست مزد-اجرت-مزد کار

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

زبان کوچکه-زبان کوچک
خدا داده-دیم کاری

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

آواز شدن(شهره شدن)

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

دَم نقد-آماده-حاضر

البرز(بلندقامت، دلیر)

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
چشم شور-آن که چشم زخم زند

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

خداحافظی کردن-به درود گفتن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

 

چلک بازی-بازی الک دولک

پاک-به کلی-یکسره

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن
 

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

شعله‌ی آتش

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

به حق پیوستن-مردن

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

آخرین تحویل(قیامت)

پینه زده-وصله کرده

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

 

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

 

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

زمخت-درشت-ناهنجار

 

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

تحصیل کرده-درس خوانده

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

چنگک شدن-چنگ شدن

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

 

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

 

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

 

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

آبِ دندان(حریف ساده)

ازدست‌رفته(عاشق)

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

پرند-حرف بی هوده

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

اشک کوه-یاقوت-لعل

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

خودرو-آن چه بی اسب رود

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

بز دل-ترسو

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

ابوقراضه-ابوطیاره

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

دست کردن-دست فرو بردن

بساز-آدم سازگار-صبور

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

 

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

پا شدن-از جا برخاستن

اله و بله(چنین و چنان)

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

چَه چَه-صدای بلبل

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

دک کردن-از سر وا کردن

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

جامه شور-رختشوی

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

به هم زدن-قطع رابطه کردن

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

چوب بندی-داربست
باد گلو زدن-آروغ زدن
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

زیر جامه-زیر شلواری

با کسی بحث و مجادله کردن

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

دود گرفتن-پُک زدن

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

دستشویی-توالت-مستراح

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

پر گو- پر چانه

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

تنبان درآر-بی حیا-دریده

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

جلز و ولز-سوز و گداز

اجابت کردن معده-قضای حاجت

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

پر مدعا- پر ادعا

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
بی مناسبت-نابجا-نامربوط

آب و رنگ-طراوت و شادابی

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

چغاله بادام-بادام نارس

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

چروک-چین و شکن

دله بازی-رفتار آدم دله

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

آکَل(آقای کربلایی)

پِی-دنبال
دل-معده

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

بامبول-حقه-کلک

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
 

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

 

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

دور و دراز-فراخ و وسیع

پا شدن-از جا برخاستن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

دلسرد-ناامید-مایوس

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

حرف بی ربط-سخن نامربوط
دزدی گرگی-دله دزدی
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

جیغ و ویغ-داد و فریاد

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

مطلب دیگر :
خرید تابلو دکوراتیو و چاپ عکس از گوشی

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

دود-دخانیات-مواد مخدر

دال-خمیده-کج

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

 

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

ار زبان کسی-از قول کسی

 

خیط کشیدن-خط کشیدن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

چیز فهم-عاقل و فهمیده

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

زیر جامه-زیر شلواری
آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

دوا درمان-مداوا-معالجه

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
 

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

به تور زدن- به تور انداختن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

خر آوردن-بدبخت شدن

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

چیز دار-ثروتمند

پیش کردن در-بستن در
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

چی-چه-چیز

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

چشم دریده-خیره-درآمده

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
پوست کنده-رک و بی پرده
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

دمدمی مزاج-دمدمی

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

آفتاب به آفتاب(هر روز)

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
زیر چاق-حاضر-آماده

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

دنده کج-کج خلق-یکدنده

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

بد گل-زشت-بد ترکیب

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

دم بازی-چاپلوسی-تملق

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

اسب چوبین-تابوت

پیاز مو-ریشه و بیخ مو
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

دلجور-همدل

چشم زهره-ترس

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

دوا درمان-مداوا-معالجه
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

چَکی-وزن نکرده-یک جا

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

 

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

زیر گرفتن-زیر کردن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

تُف کار-بچه باز

دست دادن-پیش آمدن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

 

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

چار دیواری-خانه

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

تب و تاب-سوز و گداز

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

 

دست کردن-دست فرو بردن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

به آخر خط رسیدن-به پایان کار
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

دلقک-شخص مسخره

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

 

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

خوش خوراک-نگا. خوش خور

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

دخترینه-دختر-مونث

 

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

چله نشینی-خانه نشینی

 
چرند گو-یاوه گو

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

ریش توپی-ریش تپه

پیش بها-بیعانه
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

تپه ماهور-زمین ناهموار

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

خالی بند-چاخان-دروغ گو

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

چسبیدن-لذت دادن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

چنار تجریش-متلک بد

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

چله نشینی-خانه نشینی

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

 

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

 
آتشِ تر-شراب-لب معشوق

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

تو دار-راز نگهدار

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

آب نخوردن(درنگ نکردن)

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

دور و دراز-فراخ و وسیع

دست پیش-گدا
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

ابرو انداختن-ابرو آمدن

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

خبر داغ-خبر بسیار مهم

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

بی پایه-دروغ-پوچ

زیر تشکی-رشوه

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

پَتی-لخت-برهنه

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

جلز و ولز-سوز و گداز

آواز شدن-شهره شدن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

پاره آجر-شکسته ی آجر

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

رسانه-وسیله ی ارتباطی

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

حرص خوردن-عصبانی شدن
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

دوش فروش-ربا خوار

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

آواز دادن(خواستن)

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

 

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

ریق افتادن-ریغ افتادن
ترش کردن-عصبانی شدن

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

جار-چلچراغ-شمعدان

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

چلاق شده-نوعی نفرین است

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

زیر گرفتن-زیر کردن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

دوری-ظرف غذاخوری پهن

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

دهنه سرخود-بی بند و بار

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

پا بر جا-ثابت قدم-استوار
 

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

چغندر پخته-لبو

تره بار-میوه ها و سبزی ها

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

تعریفی-قابل توجه-عالی

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)
حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

خر بی یال و دم-احمق-نادان

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

چِککی-فوری-به سرعت

 

چاره-درمان

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

چُغُل-سخن چین

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))